جدول جو
جدول جو

معنی صنج زدن - جستجوی لغت در جدول جو

صنج زدن
دیدن صنج زدن در خواب بر چهار وجه است. اول: خبرمکروه. دوم: کلام باطل. سوم: متاع دنیا. چهارم: غم و اندیشه.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
نواختن چنگ
به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی
کنایه از متوسل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنز زدن
تصویر طنز زدن
طعنه زدن، مسخره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بش زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ فَ / فِ کَ دَ)
غنج زدن دل برای چیزی یا کسی. سخت خواهان و آرزومند او بودن: دلش برای او غنج میزند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سنج زننده. آنکه سنج بر هم کوبد، چنگ زن. نوازندۀ چنگ. رجوع به صناج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
غنج زدن دل برای چیزی یا کسی، سخت خواهان و آرزومند او بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
فرهنگ لغت هوشیار
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موج زدن
تصویر موج زدن
تلاطم، پیدا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منم زدن
تصویر منم زدن
از
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه زدن
تصویر گنه زدن
گناه زدن، یا گناه بخود (بر خود) گناه زدن برخود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ زدن
تصویر رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر زدن
تصویر صبر زدن
شنوشه زدن (شنوشه عطسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنز زدن
تصویر طنز زدن
طنز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنج زن
تصویر صنج زن
آنکه صنج را بر هم کوبد سنج زننده، چنگ زن نوازنده چنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
بانگ دادن آواز دادن کسی را نامیدن و احضار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا زدن
تصویر صفا زدن
خوشباد زدن خوشباد گفتن خوش باش زدن خوش باد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن باپنجه آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
افسانه سرایی کردن، سخن بیهوده گفتن، لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
((غَ. زَ دَ))
بسیار مشتاق و آرزومند چیزی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
((بَ. زَ دَ))
ظرف های شکسته را پیوند زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
((~. زَ دَ))
چنگ زدن، کسی را زخمی کردن، کنایه از درافتادن با کسی، جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
((زَ. زَ دَ))
زنگار گرفتن فلز و آیینه و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
((~. زَ دَ))
سخن بیهوده گفتن، چانه زدن، سرزنش کردن، طعنه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفا زدن
تصویر صفا زدن
((صَ. زَ دَ))
خوش باد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجق زدن
تصویر نجق زدن
((~. زَ دَ))
کسی را به کاری واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
((~. زَ دَ))
بانگ زدن، آواز دادن، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)، گریستن توأم با داد و فریاد
فرهنگ فارسی معین